نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 
مجموعه پیچیده ای از دریافت ها در این باره که چگونه قدرت (چه خصوصی و چه عمومی) هم به کنترل اندیشه ها و نیز پیکر زنان بستگی دارد و هم به کنترل تصورات ناظر بر زنانگی و مردانگی. بنابراین زن باوری به موجب توجه و علاقمندی پرشور به جنسیت یعنی تفکرات هر گروه اجتماعی درباره مرد یا زن بودن می شود. زن باوری نوع جداگانه ای از بررسی جنسیت است زیرا پرسش های صریحی را درباره ی قدرت مطرح می سازد-درباره این که قدرت چگونه، چه هنگام و به نفع چه کسی برای ایجاد، حفظ و (گاه) تغییر معنای زنانگی و مردانگی به کار گرفته می شود.
زن باوران در گذر سال ها آموخته اند که محقق باید میان عرصه های خُرد و کلان در حرکت باشد؛ اگر خواهان شناخت سیاست هستیم کافی نیست که تنها در سطح حکومت ها باقی بمانیم. برای نمونه، اگر می خواهیم از کارکرد قدرت در درون خانه سر در بیاوریم باید درباره جنسیتی شدن قدرت در محل کار و حکومت ها کنجکاوی به خرج دهیم. به همین سان، اگر کوشش داریم از عملکرد قدرت در درون یک حکومت یا سازمان بین المللی سر در بیاوریم باید علل روابط زنانگی و مردانگی را در درون خانواده ها مشخص سازیم. این ضرورت، رویکرد زن باوران در زمینه ی تحقیق سیاسی را به رویکردی خودآگاهانه و میان رشته ای تبدیل می کند؛ زن باورانی که به بررسی سیاست می پردازند می دانند که باید از کارهای انسان شناسان، ‌جغرافی دانان، اقتصاد دانان و البته همیشه از کارهای تاریخ دانان زن باور بهره بگیرند.
تا اوایل دهه 2000 بسیاری از آموزگاران، پژوهشگران و نویسندگانی که برای روشن ساختن کارکردهای نهان و آشکار ساختن قدرت ملی و بین المللی از پرسش ها و روش شناسی های زن باورانه استفاده کرده اند زن باوری را صیغه ی جمع و به صورت زن باوری ها به کار برده اند. آنان می خواهند بدین ترتیب مشخص سازند که از نظر خودشان نظریه پردازی زن باورانه، پژوهش تجربی زن باورانه، و مداخله ی زن باورانه در سیاست ها شکل های گوناگونی دارد. آنان از به کاربردن عبارات و اصطلاحات عام و نام بردن از یک زن باوری همگون پرهیز دارند زیرا دیده اند که هواداران زنان در بسیاری کشورها تلاش دارند به رغم شکاف های طبقاتی، نژادی، مذهبی، قومی (ـــ قومیت)، ملی، جنسیتی و جنسی، که در واقع شکاف هایی سیاسی هستند، میان زنان اتحادهایی برقرار سازند. امروزه ناظران سیاسی زن باور از این حقیقت آگاه اند که زن باوری به دسته های مختلفی تقسیم می شود: زن باوری لیبرال که بر حقوق فردی و برابری زنان تأکید دارد؛ زن باوری سوسیالیستی (ـــ سوسیالیسم) که تکیه اش بر جنسیتی شدن طبقه ی اقتصادی به ترتیبی است که به وسیله ی پویش سرمایه داری محلی و بین المللی شکل می گیرد؛ زن باوری ریشه نگر که علل و نتایج مرد سالاری و زن ستیزی را برجسته می سازد؛ زن باوری پسانوگرا که به هویت ها، تصورات، و فرهنگ توجه خاص دارد؛ و زن باوری پسااستعماری که اولویت را به کارکردهای ظریف سلسله مراتب نژادی-جنسیتی قوام بخش استعمار که حتی مدت ها پس از برچیده شدن بساط استعمار رسمی دوام آورده است می دهد. امروزه اندیشمندان زن باور روابط بین الملل معمولاً می پذیرند که این تأکیدات سیاسی و تحلیلی زن باورانه ی گوناگون هم زمان مطرح است و به کاربرندگان آنان می کوشند با تضمین همکاری با یکدیگر-در مطالب درسی که در طول سال تحصیلی ارائه می کنند، در نشست های علمی شان، در مطالبی که در نشریات منتشر می کنند و در سازمان دهی فعالان خودشان-برغنای کل مکتب فکری زن باوری بیفزایند.

امر سیاسی چیست؟

اما بیش تر اساتید و دانشمندان زن باور روابط بین الملل در چند نتیجه گیری مهم با هم شریک اند. نخست، زن باوران معتقدند که برای درک روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی جهانی باید به زنان، زندگی پیچیده ی آنان، اندیشه ها، شرایط و اقدامات شان توجه جدی داشت؛ توجه به زنان در تمامی ابعاد گوناگون شان از نظر تحلیلی روشن می سازد که چگونه و چرا دولت ها چنان که می بینیم عمل می کنند و چگونه سر برمی آورند، دوام می آورند و گاه نیز فرو می پاشند. آن چه رابطه نزدیکی با نتیجه گیری بالا دارد این دریافت مشترک زن باوران است که زنان همگون نیستند و از همین رو باید متوجه باشیم که چگونه زندگی هر زن را پویش ایدئولوژی جنسیتی، نظام طبقاتی، مفاهیم نژاد، خاطرات نسل ها و قالب بندی هویت قومی رقم می زند. وانگهی زن باوران دریافته اند که در واقع ممکن است شرایط زنان در زمان ها، مکان ها و نظام های اجتماعی گوناگون همگونی های قابل ملاحظه ای (مانند فرودستی در ازدواج، دریافت دستمزدی کم تر از مردان، کنار گذاشته شدن از مراکز قدرت) داشته باشند ولی این همگونی موقعیت های گوناگون زنان را باید کشف کرد نه این که صرفاً مفروض انگاشت.
از این گذشته بیش تر محققانی که از رویکرد زن باورانه برای روشن ساختن واقعیت های سیاست محلی و بین المللی بهره گرفته اند به این واقعیت رسیده اند که باید مردان را در مقام مرد به تحقیق گذاشت. هرگونه بررسی که تصورات مردانگی ژنرال ها یا نخست وزیران یا روحانیان یا بانکداران یا سازمان دهندگان اتحادیه های کارگری یا رزمندگان شبه نظامی را فاقد موضوعیت فرض می کند به تحلیل سیاسی قابل اعتمادی راه نمی برد. به دیگر سخن، این گونه تحلیل ها به حد کافی تبیین کننده نیستند. به همین دلیل محققان زن باوری که به بررسی سیاست پرداخته اند در این خصوص هم نظرند که (برای «سر جای خود» نگه داشتن برخی زان یا تغییر روابط موجود میان زنانگی، مردانگی و دولت با کمک کردن به برخی روابط میان حکومت ها یا میان فرهنگ و سرمایه) به مراتب بیش از آن که تا پیش از این پنداشته شده اعمال قدرت گردیده است. یعنی به نظر می رسد که تحلیل های غیر زن باورانه در خصوص سیاست ملی و بین المللی میزان و انواع قدرتی را که در امور سیاسی و محلی و بین المللی در کار است خیلی دست کم گرفته اند.
در نتیجه امروزه زن باوران معتقدند که امر سیاسی به مراتب دامنه تر از آن چیزی است که بسیاری از مفسران بین الملل تصور کرده اند. زیبایی و نیز ازدواج و مادر بودن همگی سیاسی هستند؛ کار در کارخانه، سیاسی است؛ تن فروشی و قاچاق جنسی، سیاسی است؛ معیارهای فرهنگی مردانگی و زنانگی، سیاسی است؛ همان طور که کار خانگی با دستمزد و بدون دستمزد سیاسی است. برای نمونه، از بیش تر تحقیقات جالب توجهی که کارکردهای سیاسی اقتصاد جهانی را برملا می سازند امروزه بخشی توسط زن باورانی صورت می گیرد که تجربیات، اندیشه ها و تلاش های سازمان یابی زنانی را جدی می گیرند که از فیلیپین، سریلانکا، و مکزیک مهاجرت کرده اند تا با پاک کردن آشپزخانه ها و دستشویی های زنان مرفه هنگ کنگ، کویت، ایتالیا، و ایالات متحده پولی به دست آورند. ساییدن و شستن کاسه دستشویی می تواند امری سیاسی شود. زن باوران متفق القول اند که آن چه برای شناخت راستین سیاست جهان دیروز یا فردا ارزش تحقیق دارد از نزدیکی خانه شروع می شود و تا افق های دور ادامه می یابد.

رویکرد زن باوران در مورد دولت ها و ملت ها

به اعتقاد محققان زن باور روابط بین الملل، یکی از کاستی های اساسی رویکرد متعارف غیرزن باوران به سیاست بین الملل گرایش طرفداران این رویکرد به طبیعی فرض کردن دولت هاست-همراه با این فرض خطرناک که دولت ها سخنگوی ملت ها تحت حکومت خود هستند. در واقع، تحلیل زن باورانه نه تنها در «طبیعی بودن» دولت بلکه در «طبیعی بودن» ملت ها نیز تردید روا می دارد. تحقیقات پرمغز زن باوران درباره ی جوامع گوناگونی چون ایرلند، یوگسلاوی، کانادا و سودان آشکار ساخته است که هم دولت و هم ملت زاده ی اندیشه های خاصی بوده اند که درباره زنانگی و مردانگی وجود داشته است. در اغلب قریب به اتفاق موارد نقش اصلی از آن اندیشه های ناظر بر زنانگی بوده است که به ترتیبی به اجرا درآمده اند که زنان در امور دولتی و نیز در جنبش های تکوین ملت ها به حاشیه رانده شده اند. هر جا زنان در محافل تصمیم گیری دولت یا جنبش ملی برجستگی یافته اند معمولاً به این دلیل بوده است که برخی از آن ها با سازمان دهی خود، به زور فضاهای مردانه ی رهبری را گشوده اند. بدین ترتیب، زن باوران در تحلیل های سیاسی خود به این مسئله توجه جدی دارند که چگونه اندیشه های مطرح در زمینه ی مادر بودن، پاکدامنی جنسی، حس همسری، و پایداری خانواده سیاست گذاری در داخل جنبش های ملی، احزاب سیاسی و نهادهای دولتی را رقم زده است.
زن باوران دریافته اند که بیش تر دولت های گذشته و حتی امروز در پی آن بوده اند که این اندیشه های خاص درباره ی تعلق داشتن «طبیعی» زنان به حوزه ی خصوصی را-در فرهنگ مردم و قوانین رسمی-جا بیندازند تا «طبیعی بودن» جایگاه مردان در حوزه ی عمومی مشروع و موجه به نظر برسد. این یافته ی زن باوران به تبیین این مسئله کمک کرده است که چرا مقام های گوناگون دولتی، از آن ها که در سده شانزدهم بر ژاپن حکم می راندند تا آنان که امروزه ایالات متحده را زیر فرمان خود دارند بسیار نگران چالش هایی بوده و هستند که با رویّه های ازدواج صورت می گرفته و می گیرد. عملاً تک تک دولت ها توجه و علاقه ی شدیدی به امر ازدواج داشته اند-تا دستمزد زنان را پایین نگه داشته، مالیات ها را وصول کنند، مردان جوان را در ارتش ها به کار گیرند، سرشماری کنند، تصورات اخلاقی خودشان را رواج دهند، و خود را از دولتهای رقیب شان متمایز سازند.
از زمان سربرآوردن دولت های مردم سالار لیبرال در اواخر سده هیجدهم، خود مفهوم «شهروند» به منزله ی عضو اساسی و مشروعیت بخش آن چه به دولت ملی معروف است مشحون از اندیشه هایی درباره ی مردانگی بوده است. این کشف، محققان زن باور را بر آن داشته است تا جنبش های طرفدار حق رأی زنان را مهم بدانند. این جنبش ها-در دهه 1890 در زلاندنو، در دهه ی 1900 در استرالیا، کانادا، انگلستان و ایالات متحده، در دهه ی 1920 در فیلیپین، مصر، برزیل و مکزیک، و در دهه ی 1990 در کویت-از دید تحلیلگران سیاسی زن باور تنها تلاش برای دستیابی به یک حق نبوده است؛ بلکه بهتر است فعالان طرفدار حق رأی زنان را به چشم کسانی ببینیم که با خود مفهوم دولت مردانه به مثابه شبکه ای قدرتمند از نهادهایی به چالش اساسی برخاسته اند که مردان که بنا به ادعا طبیعتاً برای حوزه عمومی ساخته شده اند اداره ی آن ها را در دست دارند تا از زنان که ادعا می شود طبیعتاً برای حوزه خصوصی و اداره امور خانه ساخته شده اند حمایت کنند. هر زن (مانند هدی شعراوی مصری، آلیس پل امریکایی، یا املایم پانکهارست انگلیسی) یا مردی (مانند جان استوارت میل اصلاح طلب قرن نوزدهمی) را که برای به زیر آوردن این ستون برپا دارنده ی دولت تلاش کند نه تنها می توان «ریشه نگر یا تندرو» خواند بلکه تهدیدی برای امنیت دولت است که به خطا «امنیت ملی» نامیده می شود.
پژوهشگران زن باور، مباحثات محلی و بین المللی را، که بر سر کنترل جمعیت میان سیاست گذاران جریان دارد جدی می گیرند. امروزه برخی از مقام های دولتی رشد جمعیت را کلید اعتبار اقتصادی و دیپلماتیک دولت خویش در سطح بین المللی می دانند. از همین رو در حال حاضر سیاستمداران فرانسوی، روس و ژاپنی از بابت افت نرخ زاد و ولد در کشورشان ابراز نگرانی می کنند: اگر زنانِ «آن ها» از تشکیل خانواده های بزرگ تر سرباز زنند آنان چگونه خواهند توانست کارگران لازم را برای کارخانه های شان فراهم و درآمدهای مالیاتی لازم برای تأمین مستمری کارگرانی را که در آستانه ی بازنشستگی اند تأمین کنند؟ برعکس، سایر سیاستمدارانی که از طرف کارگزاری های بین المللی توسعه و حکومت ها در ویتنام، چین و نیجریه فعالیت می کنند نسبت به فشارهایی که مدعی اند رشد جمعیت بر منابع بسیار محدود آنان وارد می کند هشدار می دهند. پژوهشگران زن باور دریافته اند که با همه ی تفاوتی که میان ایستار این دو گروه از مقامات در قبال روندهای جاری جمعیت وجود دارد هر دوی آن ها توان تولیدمثل زنان را مسئله ای مربوط به دولت و سیاست بین الملل می دانند. بنابراین آن ها کنترل پیکر زنان را به یکی از مسائل امنیت دولت و ثبات جهان تبدیل کرده اند: دولتی که نتوان تضمین کند زنان کودکان بیش تری خواهند زایید و با تغذیه ی سالم آن ها را به سن بلوغ خواهند رساند مانند دولتی که نتواند تضمین کند زنان کودکان کم تری به دنیا خواهند آورد هم در امور داخلی و هم در مناسباتش با همسایگان، متحدان و شرکای تجاری خود و بانکداران بین المللی به دردسر می افتد. بدین ترتیب، تحقیق در این باره که چگونه خیل عظیم مقام های دولتی و کارگزاری های بین المللی به این تلقی رسیده و بر اساس آن دست به مداخله در زندگی زنان زده اند و نیز این که خود زنان در برابر این مداخلات چگونه واکنشی نشان می دهند به یکی از موضوعات جدی مورد توجه محققان زن باور روابط بین الملل مبدل شده است.

حقوق زنان، مردسالاری و زن باورانِ دارای مقام رسمی

از دل سازمان یابی بین المللی زنان در طول دهه ی زنان سازمان ملل متحد در سال های 1985-1975 و پیگیری های پس از این دهه که در قالب برگزاری نشستی بین المللی در سال 1995 تحت نظارت سازمان ملل صورت گرفت گفتمان رسمی و مردمی گسترده ای درباره حقوق زنان پا گرفت. فعالان طرفدار حقوق زنان اعلام کردند که نمی توان حقوق زنان را در دل مفهوم حقوق بشر، که به لحاظ جنسیتی مفهومی خنثی است، جای داد زیرا مفهوم اخیر بیش از حد پا دربند مفروضات مردم سالارانه ای چون جدا بودن حوزه ی خصوصی زنانه از حوزه ی عمومی مردانه است و حقوق بشر تنها به حقوقی اشاره دارد که در حوزه ی عمومی به افراد داده شده است. در کنفرانس های بین المللی برگزاری شده در دهه 1990 (در وین، قاهره و پکن) طرفداران حقوق زنان مدعی حق هر زن برای رها بودن از خشونت چه در کوی و برزن، چه در محل کار، چه در آشپزخانه ی فردی دیگر یا در اتاق خواب خودش شدند. دوم، آنان در این نشست های بین المللی اظهار داشتند که زنان حق کنترل پیکر خویش از جمله کنترل توانایی خودیشان برای تولید مثل را دارند. سوم، به گفته ی آنان هیچ ادعای ایدئولوژیک دایر بر خصوصی (و نه سیاسی) بودن این مسائل و نه هیچ ادعای دیپلماتیک (ـــ دیپلماسی) دایر بر تعلق داشتن این مسائل به حیطه ی انحصاری مسئولیت دولت حاکم نمی تواند زنان را از تقاضای حمایت فعال حقوق ین الملل و رویّه بین المللی از این حقوق باز دارد.
مقاومت بی پرده (و حتی ظریف تر) مقام های دولتی و سیاستمداران حزبی در برابر این ادعاهای فعالان زن، گمان دیرینه ی بسیاری از نظریه پردازان زن باور را تأیید کرد: نه تنها سیاست های ایجاد دولت و حفظ دولت ریشه در راهبردهای جنسیتی ممتازکننده مردانگی داشت بلکه خود اصل حاکمیت دولت-این جام مقدس بسیاری از اندیشمندان روابط بین الملل-هم اصلی جنسیتی بود. به دیگر سخن، دولت برخوردار از حاکمیت به ترتیبی جنسیتی است که بیش تر زنان را قطع نظر از طبقه یا امتیاز نژادی شان در حاشیه ی صحنه ی سیاست نگه می دارد.
مردسالاری نظامی اجتماعی متشکل از ساختارها و باورهایی است که امتیازات مردانگی را حفظ می کند. زن باوران هر دولت-و خود دولت به مثابه پدیده ای جهانی-را به چشم یک مشکل می بینند. این بدان معنی است که زن باوران دولت را نه طبیعی و نه گریزناپذیر می دانند بلکه معتقدند دولت نوع خاصی از ساختار اجتماعی است که (اغلب به شکلی موقت) به وسیله مناسبات قابل تردید میان زنان و مردان و تصورات ساختگی درباره زنانگی و مردانگی که در طول تاریخ سرهم بندی شده است قوام می یابد. زن باوران می پرسند این مناسبات جنسیتی و این اندیشه های جنسیتی چه کسانی را در درون دستگاه های دولت و چه کسانی را در میان تابعان قوانین و رویّه های آن دولت ممتاز می سازد: همه مردان؟ بیش تر مردان؟ برخی از زنان؟ زن باوران پیشاپیش فرض نمی کنند که هر دولتی در هر مرحله ای از تکامل خود دولتی مرد سالار است بلکه همواره می پرسند آیا این دولت-دولت فرانسه پس از انقلاب، دولت امریکا در جریان جنگ چهانی دوم، دولت دهه 1950 شوروی، دولت دهه 1990 چین، دولت سال 2005 عراق-مردم سالار است؟ تحقیقات آنان در اغلب قریب به اتفاق موارد به این پرسش پاسخ مثبت داده است به نحوی که بسیاری از زن باوران به این گمان رسیده اند که چه بسا هر مدلی از دولت ذاتاً (به طرزی گریزناپذیر) مرد سالار باشد.
این گمان، زن باوران همه ی سرزمین ها را دچار سردرگمی آشکار ساخته است: آیا هر کس که سرسپرده ی بهبود بخشیدن به زندگی زنان از طریق کاهش امتیازات سیاسی مردانگی است باید در چارچوب دولتی مشخص پیگیر این اهداف باشد؟ زن باوران بسیاری از کشورها درباره ی این پرسش مهم به بحث پرداخته اند چرا که این مسئله پیامدهای ژرفی دارد. آیا یک سرپناه فرسوده ی اسرائیلی مختص زنان باید از دولت اسرائیل یا آن قیدو بندهای دولت سالارانه اش کمک دریافت کند؟ آیا زن باوران هندی باید انرژی ها و منابع محدود خود را صرف به دست آوردن کرسی های پارلمان کنند؟ ممکن است این خطر جذب شدن در نظام دولت بیش از حد شدید به نظر رسد. زن باوران استرالیایی در دهه ی 1980، که یک حزب سیاسی لیبرال در آن کشور روی کار بود، با چشمان کاملاً باز و با به کارگیری مهارت هایی که در زمینه ی زیر نظر داشتن اوضاع داشتند این خطر را پذیرفتند. آنان اصطلاح «زن باوران داران مقام رسمی» را سکه زدند. زن باوران دارای مقام رسمی زنانی هستند که در مقام کارمند دولت و سیاست گذار اجرایی درون دولت همّ خود را صرف پیگیری اهداف زن باورانه می کنند هر چند که می دانند این روش آکنده از خطر است. امروزه زن باورانی وجود دارند که با فعالیت در درون اتحادیه ی اروپا، سازمان بین المللی کار، بانک جهانی، دادگاه کیفری بین المللی تازه تأسیس، و بسیاری از کارگزاری هایی ملل متحد می کوشند امتیازات مردانگی را از میان بردارند. می توان اینان را زن باوران دارای مقام رسمی جهانی دانست. البته زن باوران دارای مقام رسمی تنها درباره ی مسائل جنسیت فعالیت نمی کنند؛ اینان زن باورند و از همین رو، به بررسی این مسئله می پردازند که چگونه و چرا اندیشه های مربوط به جنسیت و رویّه های جنسیتی به پویش های قدرت شکل می بخشند.

تاریخچه زن باوری در بررسی روابط بین الملل

نظریه هاو رویکردهای تحلیلی زن باورانه در زمینه ی روابط بین الملل از باد هوا نیامده اند. اندیشه ها، آموزش ها و نوشته های نوآورانه و اغلب جسارت آمیز تک تک محققان در این زمینه نقش تعیین کننده داشته است. ولی این ها به تنهایی آن چه را در اوایل دهه ی 2000 در سطح گسترده به عنوان «روابط بین الملل زن باورانه» یا «جنسیت و روابط بین الملل» شناخته شده (اگر همیشه پذیرفته نشده) است نساخته اند. این دگردیسی فکری زاده شبکه ای پرانرژی از محققان زن (و گاهی مرد) بود که با یکدیگر برای اصلاح برنامه درسی دانشگاه ها و معیارهای استخدام دائمی استادان، تغییر فهرست های انتشارات علوم سیاسی ناشران، تجدید نظر در برنامه های سالانه ی انجمن های حرفه ای و به راه انداختن نشریات علمی جدید همکاری می کردند. این شبکه به شکلی خودآگاهانه بر فراز مرزها، نه تنها مرزهای آشکار دولت ها بلکه مرزهای رعب انگیزتر نژادی، فرهنگی، رتبه های حرفه های و تخصص علمی تشکیل شد.
سال 1988 یک نقطه ی آغاز و سال اوج گیری دومین موج فعالیت جنبش زنان در بسیاری از کشورها بود: ارتقای آگاهی فردی زنان؛ تغییر سیاست های دولت ها در خصوص شرایط کار با دستمزد و بدون دستمزد؛ روشن ساختن پویش های قدرت در دل ازدواج ها، احزاب، مجالس قانون گذاری، دادگاه ها و جنبش های صلح؛ تبدیل شدن اقدامات خشونت بار مردان علیه زنان از یک مشکل خصوصی به یک مسئله عمومی. دهه ی زنان در سال های 1985 -1975 که بانی آن سازمان ملل بود کمک کرده بود تا این حرکت به شکل راستین تری بین المللی شوند. بسیاری از زنانی که سرگرم تحصیل در مقطع دکترا بودند و برخی از آنان که آن اندازه خوش اقبال بودند که شغلی دانشگاهی داشته باشند در کنفرانس هایی که فعالان و پژوهشگران را گردهم می آورد شرکت جستند. همچنین تا اواخر دهه ی 1980 در بسیاری از دانشگاه های استرالیا، فیلیپین هند، کانادا، انگلستان، آلمان، ایرلند، کشورهای اسکاندیناوی و ایالات متحده واحد درسی «بررسی های زنان» ارائه شد. استادان این واحد درسی در این دانشگاه ها اغلب بر بدبینی و مخالفت مستقیم هم قطاران شان در گروه های آموزشی، که این حوزه ی نوپای تحقیق را «فاقد دقت نظری» می دانستند، غلبه کرده بودند.
تا اواخر دهه 1980 نشریات تازه ی بررسی های زنان مانند نشانه ها، مجمع بین المللی بررسی های زنان، نقد و بررسی کتاب زنان و نقد و بررسی های زن باورانه به راه افتاده بود و محققان فعال در عرصه تاریخ، ادبیات، جامعه شناسی، تاریخ هنر، و انسان شناسی مقالات خود را برای آن ها ارسال می کردند. با این که از همان میانه ی دهه 1970 استادان منفرد واحدهایی درسی در زمینه «زنان و سیاست» ارائه کرده بودند و دانشمندان زن باور علوم سیاسی برای سازمان دهی کمیته های زنان در دل گروه هایی حرفه ای چون انجمن علوم سیاسی امریکا تلاش کرده بودند ولی در اواخر دهه 1980 برای وارد کردن اندیشه های زن باورانه به حوزه (و «جهان») دانش روابط بین الملل در دانشگاه ها چندان کاری صورت نگرفته بود. روابط بین الملل در برابر ژرف نگری هایی که زن باوران در خصوص کارکردهای قدرت ارائه کرده بودند همچون دژ مقاومت فکری و حرفه ای به نظر می رسید. اما در همین جوّ مخالفت بود که انجمن بررسی های بین المللی انگلیسی نشست سالانه ی خود را در بهار سال 1988 در مدرسه اقتصاد لندن برگزار کرد. در این نشست بود که شمار اندکی از زنان دانشگاهی دریافتند که همگی اصرار دارند مفاهیم جنبش زنان (برای نمونه، مختص زنان ساختن کار بدون دستمزد؛ دولت مرد سالار؛ به حاشیه رانده شدن زنان) و غنای پژوهشی بررسی های زنان در واقع برای شناخت سیاست بین الملل اهمیت دارند.
انجمن بررسی های بین المللی انگلیس به همراه انجمن بررسی های بین المللی مستقر در ایالات متحده به عرصه نهادین تعیین این مسئله تبدیل شده بود که در بررسی محققانه ی سیاست بین الملل چه چیزهایی را باید جدی گرفت بدین ترتیب، نه تنها در میزگردهای رسمی که استادان گزارش تحقیقات خودشان را درباره انبوه مسائل سیاست بین الملل می دادند بلکه همچنین در سرسراهای پر از جمعیت کنفرانس و در زمان های پذیرایی پس از جلسات دانشگاهیان صریحاً و تلویحاً بر آن چه قرار بود «روابط بین الملل راستین» «شمرده شود» تأکید می کردند. اکثریت قریب به اتفاق این عده، از ترتیب دهندگان برنامه ی کنفرانس سال 1988 گرفته تا ارائه کنندگان مقاله در این کنفرانس و آنان که در بیرون جلسات به بحث می پرداختند، مردانی از انگلستان، کانادا و ایالات متحده بودند. البته این مسئله چنان طبیعی به نظر می رسید که تعداد انگشت شماری از شرکت کنندگان در کنفرانس به این واقعیت جمعیت شناختی توجه کردند یا آن را برای تحلیل سیاسی ارزشمند دانستند. این وضع تا پیش از آن ادامه داشت که تعدادی از زنان مانند ربکا گرانت، کاتلین نیولند، و اسپایک پیترسون شروع به طرح پرسش و ابراز کنجکاوی عمومی در این باره کردند که چگونه این ترکیب مردانه مشخص کنفرانس انجمن بررسی های بین المللی انگلیس و کل رشته ی روابط بین الملل در دانشگاه های دو سوی اقیانوس اطلس به واسطه ی حاکمیت بلاتردید فرض ها و رویّه های مردباورانه ای که کم تر کسی به آن ها توجه داشت هم از نظر حرفه ای و هم از لحاظ نظری دچار تحریف شده است.
تقریباً در همین زمان گروه کوچکی از پژوهندگان امریکایی با پیشتازی آن تیکنر بنیاد فورد را متقاعد ساختند که بانی برگزاری کنفرانسی کوچک ولی به لحاظ نظری نوآور درباره زنان، جنسیت و بررسی سیاست بین الملل شود. این کنفرانس در کالج ولزلی واقع در ماساچوست برگزار شد. این کالج از دیرباز به هواداری از تحصیل زنان مشهور بود ولی دانشمندان علوم سیاسی آن درست مانند استادان ده ها دانشکده علوم سیاسی سراسر ایالات متحده، به شیوه ای مشغول تدریس روابط بین الملل به دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد بودند که نه تنها تضمین می کردند به زندگی زنان توجهی نخواهند داشت بلکه مردان هم فاقد اهمیت نظری قلمداد خواهند گردید. گفت و گوهای پرشوری که در انجمن بررسی های بین المللی انگلیس و کالج ولزلی آغاز شد جرقه ای در ذهن اندیشمندان زد. تا اوایل دهه 1990 چند تن از سردبیران زن باور فعال در بنگاه های انتشارات دانشگاهی انگلیس و ایالات متحده شروع به پذیرش نوشته هایی کردند که این اندیشه های زن باورانه ی بالنده درباره ی سیاست بین الملل را برای چاپ، مطرح می ساختند تا در سطح گسترده تری به بحث گذاشته وبه کار بسته شود و به عنوان مطلب درسی برای دانشجویان تعیین گردد؛ از جمله این کتاب های نخستین می توان به این ها اشاره کرد: موزها، سواحل و پایگاه ها: دریافتی زن باورانه از سیاست بین الملل (اِنلو 1990)، جنسیت و روابط بین الملل (با ویراستاری گرانت و نیولند 1991) و جنسیت در روابط بین الملل (تیکنر 1992).
گام بعد در تکوین «روابط بین الملل زن باورانه» گشوده شدن فضایی حرفه ای بود تا در آن پژوهشگران علاقه مند، این پرسش ها و برداشت ها را به بررسی بگذارند. گروهی از دانشگاهیان از جمله اسپایک پیترسون، آن تیکنر، یان پیتمن، ساندرا ویت ورت، گریستین سیلوستر و آنه سیسون رونیان از پیش در انجمن بررسی های بین الملل فعال بودند. آنان تصمیم گرفتند که این انجمن را به صحنه ی تبادل مستمر اندیشه های زن باورانه درباره روابط بین الملل تبدیل کنند. این مسئله ایجاب می کند که مقام های این انجمن متقاعد شوند میزگردهای تازه ای برگزار و اذعان کنند که این پرسش های تازه را می توان جزو روابط بین الملل «به شمار آورد». پانزده سال بعد وقتی در نتیجه ی همکاری پیگیر این اساتید و هم قطاران جدیدشان با انجمن یادشده، با ناشران، با دانشجویان کارشناسی ارشد، و با هم قطارانشان هزاران تن از دانشگاهیان خود را برای کنفرانس سال 2004 انجمن مورد بحث در کبک مونترال آماده می ساختند موفقیت های مهمی به دست آمده بود.
نخست، در این زمان یک کمیته ی زنان در درون انجمن بررسی های بین الملل سرگرم تشخیص و مبارزه با همه ی انواع تبعیض جنسی بود که اغلب به همه ی انجمن های علمی رخنه کرده بود. دوم، «بخش نظریه ی زن باوری و جنسیت» در انجمن بررسی های روابط بین الملل کاملاً نهادینه شده بود و به آموزش پژوهشگران زن باور به مشارکت در اداره ی این انجمن، پشتیبانی از مقالات و میزگردهای زن باوران در نشست ها، و گسترده ساختن ترکیب فرهنگی و جغرافیایی متخصصان زن باور در روابط بین الملل از دایره ی اولیه ی مردان عمدتاً سفید پوست کمک می کرد. سوم، پیش از کنفرانس سال 2004 انجمن بررسی های روابط بین الملل پیشنهاد شد که «بخش نظریه زن باوری در جنسیت» بانی برگزاری هجده میزگرد کامل شود و هشتاد و یک مقاله انفرادی هم درباره جنسیت، زن باوری و روابط بین الملل ارائه گردید. این ارقام تنها حجم پژوهش های زن باوران را در رشته گسترش یافته روابط بین الملل نشان می داد.
موفقیت چهارم که به همان اندازه اهمیت داشت این بود که به هنگام گردآمدن سه هزار تن اعضای انجمن بررسی های بین المللی در مارس 2004 در مونترال نه تنها ارائه ی واحدهای درسی درباره ی «جنسیت و روابط بین الملل»، «نظریه زن باورانه ی روابط بین الملل»، «زنان و حقوق بشر»، «جنسیت و توسعه بین المللی»، «جنسیت و جهانی شدن» در دانشگاه های گرداگرد جهان رواج بیش تری یافته بود بلکه استادانی که این واحدها را تدریس می کردند به احتمال بیش تر شایسته استخدام رسمی در گروه های آموزشی بلندپایه دانشگاههای شان شناخته می شدند. افزون بر این، گرچه هنوز هم بسیاری از دست اندرکاران آموزش روابط بین الملل نظریه پردازی و پژوهش تجربی زن باورانه را مردود می شمردند (برای نمونه، به ندرت از ژرف نگری های و یافته های زن باوران در تحقیقات خودشان پیرامون تجارت، امنیت، یا سازمان های بین المللی بهره می گرفتند)، شمار رو به رشدی از اعضای غیرزن باور گروه های آموزشی روابط بین الملل هنگام تنظیم واحد درسی«مقدمات روابط بین الملل» برای دانشجویان کارشناسی یا واحد درسی «نظریه روابط بین الملل» برای مقطع کارشناسی ارشد اختصاص دست کم یک یا دو هفته را به رویکردها و نظریه های زن باوران ضروری می دانستند. هر چند اختصاص یک هفته در کل ترم تحصیلی بیش تر ظاهرسازی بود ولی نوعی جای پای فکری را نشان می داد. همچنین به پژوهندگان جوان تری که به نمودهای جنسیتی قدرت و پویش های مرد سالارانه ی اقتصاد سیاسی جهانی علاقه داشتند پیام می داد که دیگر لازم نیست از رشته روابط بین الملل به رشته تاریخ یا انسان شناسی کوچ کنند؛ آنان می توانستند علاقه مندی پژوهشی خویش را در رشته دانشگاهی روابط بین الملل پیگیری کنند.
اعضای «بخش نظریه ی زن باوری و جنسیت» انجمن بررسی های بین المللی در 1999 نشریه تازه ای به نام نشریه بین المللی زن باوران درباره ی سیاست به راه انداختند. پنج سال بعد تعداد و ترکیب بین المللی نویسندگان، دبیران، خوانندگان و مشترکان این نشریه همچنان رو به رشد بود. در اواخر دهه 1990 که بنیان گذاران این نشریه سرگرم گفت و گو در این باره بودند که چرا فکر می کنند زمان به راه انداختن چنین نشریه ی تازه ای فرا رسیده است و این که نشریه ی یادشده باید درباره ی چه ارزش ها و رویّه هایی اطلاع رسانی کند همگی به تجربیات مستقیم خودشان در مقام زن، زن باور، استاد دانشگاه و پژوهشگر روابط بین الملل استناد می کردند. آنان ژرف نگری های زن باورانه ی خودشان را نه تنها به رشته ی علمی روابط بین الملل بلکه به امور جهان معاصر بار کردند. از این گذشته، این مدرسان و محققان زن باور همگی توافق داشتند که باید وصف «زن باوری» در عنوان نشریه شان وجود داشته باشد. آنان می دانستند که شاید به کاربردن اصطلاح ملایم تر «جنسیت» از لحاظ حرفه ای «بی خطرتر» باشد ولی مشترکاً تصمیم گرفتند که با قراردادن وصف «زن باوری» در عنوان نشریه، حقیقتی را که تلاش های پژوهشی شان آشکار ساخته است اعلام کنند: یعنی به گفت و گوی علمی درباره عملکردهای زنانگی و مردانگی های ساخته و پرداخته شده در امور محلی و بین المللی دامن زنند. این نشریه تازه می خواست عرصه کشف و بررسی تعاملات رنگارنگ جنسیت و قدرت باشد. وانگهی، در جریان گفت و گوهای اولیه درباره ی رویّه نشریه، بنیان گذاران آن توافق کردند که نه تنها محتوای نشریه بلکه رویّه های سردبیری آن نیز باید بیانگر موضع گیری تحقیقاتی زن باورانه ی آن باشد. از نظر پژوهشگران مورد بحث این بدان معنا بود که باید فرهنگ «حرفه ای» از فرهنگ نهادینی که رقابت آمیز، سلسله مراتبی، پنهان کارانه، و انحصار طلبانه بود جدا می شد. اینان کوشیدند محققان جوان تر را به ارائه ی مقاله تشویق کنند، نقد و بررسی کنندگان بیرونی را وادارند تا ارزیابی های خودشان از مقالات با روحیه ی آموزش گری انجام دهند، و روندهای داخلی نشریه را شفاف سازند.
محققان زن باور روابط بین الملل که نشریه بین المللی زن باوران درباره ی سیاست را پی ریختند از همان آغاز، چند ملیتی بودن مباحثات شان را تضمین کردند. پژوهشگران کانادایی، استرالیایی، امریکایی و انگلیسی از همان ابتدا مشارکت داشتند. اما آنان خود را صریحاً متعهد ساختند تا ترکیب جغرافیایی نشریه را گسترده تر سازند. بدین منظور دو شیوه در پیش گرفته شد: نخست با تضمین این مسئله که هیئت مشاوران سردبیری به شکل راستین تری بین المللی باشند و دوم با دعوت از محققان زن باور کشورهای جنوب برای ارائه ی مقاله و کمک به نشریه در مقام نقد و بررسی کننده ی مقالات. آنان مردان را هم مانند زنان تشویق به ارائه مقاله می کردند و از بسیاری از محققان مرد خواستند تا در هیئت مشاوران نشریه به فعالیت بپردازند. از این گذشته، پایه گذاران نشریه مورد بحث تصمیم گرفتند که به جای یک سردبیر، هیئتی سه نفره وظیفه سردبیری نشریه را به عهده داشته باشد که هر یک از آنان متعلق به یک منطقه ی جغرافیایی متفاوت باشد تا بدین ترتیب نشریه از نظر ساختاری به سمت اتخاذ رویکردی به راستی جهانی در زمینه ی ایجاد و انتشار دانش جدید کشیده شود. در همین راستا، بنا به تصمیم پایه گذاران نشریه نباید دفتر مرکزی عملیاتی آن در ایالات متحده قرار داشته باشد. گرچه یکی از سه سردبیر اصلی در هر زمان می توانست از محققان مقیم ایالات متحده باشد ولی دفتر اصلی سردبیری نشریه می بایست در دانشگاه محل تدریس یکی از دو سردبیر غیر امریکایی دیگر قرار می داشت. استدلال آنان برای این تصمیم گیری برخاسته از شناخت عالمانه ی خود آنان از نفوذ نامتناسب ایالات متحده در امور بین المللی و نقشی بود که تولید فرهنگی دانش در ایجاد این نفوذ بسیار نامتناسب بازی می کرد. بدین ترتیب، دفتر نشریه بین المللی زن باورانه درباره ی سیاست در آغاز در مرکز بررسی های زنان واقع در دانشگاه ملی استرالیا یعنی دانشگاه اصلی یان پیتمن قرار داشت و به همراه گیلیان یانگز انگلیسی و کتی جونز آمریکایی توسط پایه گذاران به عنوان نخستین هیئت سردبیری سه نفره انتخاب شده بودند. تا سال 2004 پایگاه عملیاتی نشریه به دانشگاه علوم سیاسی دانشگاه لستر انگلیس یعنی دانشگاه محل تدریس گیلیان یانگز منتقل شد و هیئت سردبیری سه نفره نیز از یانگز، جونز و رکها پاند از محققان زن باور دانشگاه حیدرآباد هند تشکیل یافت.
پژوهش و آموزش زن باوری در رشته گسترش یافته ی روابط بین الملل همچنان روبه پیشرفت است. پیگردهای زن باوران در روابط بین الملل از لحاظ محتوا و نیز تبیین ها و رویّه ها سعی در باز و سرزنده نگه داشتن این گفت و گوی نظری دارد. در سال 1988 تنها تعداد کمی از افراد می دانستند که چگونه توجه جدی به شست و شوی کاسه ی دستشویی های هنگ گنگی ها و کویتی ها توسط خدمتکاران زن فیلیپینی ما را نسبت به عملکردهای عمیقاً جنسیتی سیاست محلی و بین المللی هشیارتر می سازد. وقتی چندین سال دیگر به اوایل دهه 2000 نگاه کنیم چه چیز ما را شگفت زده خواهد کرد؟
ـــ جنس کشی؛ جنسیت؛ زنان و توسعه؛ هویت/تفاوت

خواندنی های پیشنهادی

-2004 Carver,T.Men in political Theory,Manchester:Manchester University Press.
-1991 Grant,R.and Newland.k.Gender and internationl Relations,London:Open University Press.
-2000 Enloe,C.Bananas,Beaches and Bases:Making Feminist Sense of International politics,Berkeley,CA:University of California Press.
-2004 Enloe,C.The Curious Feminist: Searching for Women in a New Age of Empire,Berkeley,CA:University of California Press.
-2000 Marchand,M.H.and Runyan,A.s.(eds)Gender and Global Restructuring,London:Routledge
-2003 peterson,V.S.A Critical Rewriting of Global Political Economy,London:Routledge.
-1996 pettman,J.Worlding Women:A Feminist International Politics,Sydney,Allen and Unwin.
-2001 Tickner,J.A..Gendering World Politics,New York:Columbia University Press.
-2004 Whitworth,S.Men,Militarism and UN peackeeping:A Gendered Analysis,Boulder,CO:Lynne Rienner.
-2004 Youngs,G.Feminist International Relations',International Affairs 80(1),75-88
سینتیا اِنلو
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390